T_H

T_H

نظرات 2 + ارسال نظر
tahereh چهارشنبه 21 خرداد 1393 ساعت 16:32 http://tahereh-abdollahi.blogsky.com

آنچه ازروزگار به دست می آید باخنده نمی ماند
وآنچه ازدست برود باگریه جبران نمی شود
خورشید فردا طلوع خواهد کرد حتی اگر ما نباشیم...

زندگی یک بازی دردآور است/زندگی یک اول بی آخر است/زندگی کردیم اما باختیم/کاخ خود را روی دریا ساختیم/
لمس باید کرد این اندوه را/بر کمر باید کشید این کوه را/
زندگی بااین همه غم ها خوش است/باهمان بیش وهمین کم ها خوش است/زندگی را باید خوب آزمود/اهل صبر وغصه واندوه بود/باختیم وهیچ شاکی نیستیم/بر زمین خوردیم وخاکی نیستیم....؟

علی چهارشنبه 21 خرداد 1393 ساعت 00:45 http://fahimiali.blogfa.com

غروبا میون هفته بر سر قبر یه عاشق

یه جوون میاد میزاره گلای سرخ شقایق

بی صدا میشکنه بغضش روی سنگ قبر دلدار

اشک میریزه از دو چـشمش مثل بارون وقت دیدار

زیر لب با گریه میگه : مهربونم بی وفایی

رفتی و نیستی بدونی چه جگر سوزه جدایی !

آخه من تو رو می خواستم ، اون نجیب خوب و پاک

اون صدای مهربون ، نه سکوت سرد خاک

تویی که نگاه پاکت مرهم زخم دلم بود

دیدنت حتی یه لحظه راه حل مشکلم بود

تو که ریشه کردی بـا من ، توی خاک بیقراری

تو که گفتی با جدایی هیچ میونه ای نداری

پس چرا تنهام گذاشتی توی این فصل سیاهی ؟

تو عزیزترینی اما ، یه رفیق نیمه راهی

داغ رفتنت عزیزم خط کشید رو بودن من

رفتی و دیگه چه فایده ؟ ناله و ضجه و شیون ؟

تو سفر کردی به خورشید ، رفتی اونور دقایق

منو جا گذاشتی اینجا ، با دلی خسته و عاشق

نمیخوام بی تو بمونم ، بی تو زندگی حرومه

تو که پیش من نباشـی ، همه چی برام تمومه

عاشق خـسته و تنها ، سر گذاشت رو خاک نمناک

گفت جگر گوشه ی عشقو ، دادمش دست تو ای خاک !

نزاری تنها بمونه ، همدم چشم سیاش باش

شونه کن موهاشو آروم ، شبا قصه گو براش باش

و غروب با اون غرورش نتونست دووم بیاره

پا کشید از آسمون و جاشو داد به یک ستاره

اون جوون داغ دیده ، با دلی شکسته از غم

بوسه زد رو خاک یار و دور شد آهسته و کم کم

ولی چند قدم که دور شد دوباره گریه رو سر داد

آنچه ازروزگاربه دست می آیدباخنده نمی ماند
وآنچه ازدست برود باگریه جبران نمی شود
خورشید فرداطلوع خواهد کرد حتی اگر مانباشیم.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.