T_H

T_H

تقدیم به بهترینم

  • وقتی میشی نیازمن اگه نباشی پیش من اشکای چشمامو ببین که می ریزه به پای تو بازم که بی قرارمو دلواپس نگاه تو تموم هستی منی بمون همیشه پیش من اگه شدم عاشق تو نزارکه بی تاب بمونم  لالایی شبام تویی نزار که بی خواب بمونم  دارم برات شعر میخونم  شایدبه یادم بمونی  فقط یه چیز ازت میخوام همیشه عاشق بمونی   دوستت دارم خیلی کمه  ولی جز این چیزی نبود  واژه هارو ولش کنیم   عشقمو از چشام بخون     

عشق

مراهیچ چیز عذاب نمی دهد   جزاینکه همیشه دانسته خطا کردم* ندانسته الوده شدم*نشناخته وابسته شدم ونخواسته رانده شدم.....

کسی هرگز نمیداند چه سازی میزندفردا...چه میدانی تو از فردا !

                      چه میدانم من ازامروز...!

همین یک لحظه را دریاب که فردا میشویم تنها...!

  

زندگی باهمین غم ها خوش است" باهمین بیش وهمین کم ها خوش است"

 

زندگی کردیم وشاکی نیستیم" بر زمین خوردیم وخاکی نیستیم"


از رفیقان دوریم ..... ولی ازیادشان غافل نیستیم......

تقدیم به نبض زندگیم

امیدم تو تنهادلیل بودن وتنها بهانه برای زندگی کردن من هستی. 

انچه درقلبم میگذرد بیشترازدوکلمه نیست:روزاشنایی باتو 

ازجمله یادگارهای من است وخواهدبود. 

محبت تنها هدیه ای است که نیاز به بسته بندی ندارد 

وتوصیف تو اعتدال زندگی من است!

شعله به افاق زند نام تو مادر

یادش بخیر چه روزایی باهم بودیم

هنوز وقتی میرم خونمون اولین نفر به تو سلام میدم

یادش بخیر مادربه عشق تو به صفای تو کنار سفره دور هم جمع میشدیم

چه حال وهوایی داشت اونروزها

چه زود ازپیشم رفتی منو بی مادر کردی

چقدر همه چیز زود تموم شد مادر

چه غریبانه مادر جلوی چشمانم پرپر شدی

همه دنیا دور هم جمع هستن مادر به جز تو

مادرم نبودی ببینی که چطور بااین بی کسیها کنار امدم نبودی ببینی تاسالگردت توی اون خونه چه ها برام گذشت

به چه ها که خوبی کرده بودی بدی دیدم ازشون     مادر خوبیهاتو خیلی ها فراموش کردن

الهی قربونت برم مادر چرا اخر عمری مریض شدی غصه ی مریضیت داغونم کرده

مادر یه لحظه هم نمیتونم فراموشت کنم انگار دارم با روحت زندگی میکنم

مادرجان هیچکس نمیتونه جاتو برام پر کنه...همش برام دعا میکردی الانم برام دعا میکنی

من بدون دعاهای تو نمیتونم لحظه ای زندگی کنم

سرمایه زندگیم دعاهای توست مادرم....

لحظه های بی مادری

بارون میاد*بارون غم*بارونی که همش غمه

دارم یه مدته زیر بارون غمهات قدم میزنم

چه خاطراتی برام گذاشتی که دارم با اونها زندگی میسازم

یادخاطره ای افتادم چقدر برام خاطره شد:بارونی بود منم ازدانشگاه برمی گشتم خونه یادته مادر...خیس اب بودم تا منو دیدی گفتی... الهی بمیرم که اینجوری خیس شدی بعد با گوشه استینت صورتمو پاک کردی  با عصبانیت گفتی:این خداهم وقت گیر اورد خب نیم ساعت دیگه میبارید تاشما خونه میرسیدی  اینجوری هم خیس نمیشدی..بخاطر من به خدای خود گله کردی... یادته مادر حالا من خیسم چندوقتیه خیس بارون غم شدم بازم میتونی صورتمو پاک کنی از غمها....

مادرجان دوستت دارم بیشترازدیروز درهرنفس که میکشم

دوست دارم تورو داشته باشم حتی توی خواب